شهرآرانیوز
از چه زمانی کار عکاسی در طبیعت را شروع کردید؟
من بیابانگرد هستم و علاقه زیادی به کوهنوردی دارم. همین باعث میشود که بیشتر در طبیعت باشم. مولوی میگوید فیل وقتی که خواب است هم خواب هندوستان میبیند. من هم وقتی خواب هستم، خواب طبیعت میبینم. اولین صعود من در سال ۱۳۵۶ به قله دماوند بود و میشود گفت که از همان سال، من ورزش کوهنوردی را به صورت جدی شروع کردم و در کنار آن عکس میگرفتم، یادداشتهایی تهیه میکردم و فیلم میساختم.
شما با انگیزه گرفتن فیلم و عکس به طبیعت میروید؟
نه! شاید یکی از حسنهایی که طبیعت دارد این است که کسی که به طبیعت میرود، لذتی را که در آنجا یافته با دیگران تقسیم میکند. وقتی از کوه بالا میروم و عکس میگیرم، توجیهم این است که در عکس نشان بدهم وقتی از کوه بالا میروم، اینهایی را میبینم که شما نمیبینید و اینکه بخش زیادی از دانشهای بشر از طریق دیدن است و چهبسا با این دیدنها، کسانی که در شهر هستند، علاقهمند میشوند که به طبیعت بروند. اگر قائل به این باشیم که لطماتی به دلیل دوری از طبیعت به انسان وارد شده آنگاه میشود گفت خود این عکسها نسخهای است برای مداوای آدمهای دورافتاده از طبیعت است تا دوباره به طبیعت برگردند.
با توجه به تجربه چندینساله، عباس جعفری عکاس است یا طبیعتگرد؟
هیچکدام! اینروزها عکس گرفتن کاری معمولی است. کافی است دوربین داشته باشید و سوژهای انتخاب کنید، ولی هدف من از رفتن به بیابان عکاسی نیست. وقتیکه من به بیابان میروم، درصدد این هستم که چشماندازهایی را که مردم نمیبینند و بهدلیل تخریب روزافزون، از بین میرود ثبت کنم. متأسفانه این شانس از نسل بعدی ما گرفته شده است که بتواند بخش زیادی از این خاک خوب را که دارد از بین میرود ببیند. هدف من از عکاسی این است که این طبیعت را ثبت کنم و بگویم که بهدلیل اهمال و کوتاهی ما در نگاه داشتنش از بین رفته است. شاید بشود گفت که من ثبتکننده تصویرهای این سرزمینم، نه عکاس.
از آثار مکتوب و گزارشهای سفرتان در رسانهها بگویید.
از «کیهان بچهها» تا جدیترین مجلات فعلی، از خاطرات و سفرهایم نوشتهام. از دوره اول مجله «شکار و طبیعت» تا شماره ۴۰ مسئول بخش کوهستان بودهام. بعد مجله «طبیعت» بعدتر مجله «کانون شکار» و قبلتر مجله «صنعت حملونقل» و مجله «سفر» که اکنون برایم جدیترین مجلهای است که در آن مشغولم. با «همشهری» و مجله «نجوم» کار میکنم و زمانی هم نویسنده بخش کوه «کیهان ورزشی» بودم. ۱۲-۱۰ هزار اسلاید دارم و بالغ بر ۱۵۰ هزار عکس از طبیعت و مردم ایران. همچنین کتاب «راهیاب سفر» کتابی کاربردی است که متن آن را آقای کرمی نوشته و عکسهایش متعلق به من است. کتاب «دایرةالمعارف سنگنوردی نوین» در سال ۷۱ تمام و حروفچینی شده و مانده که باید دو سه بخش دیگر به آن اضافه کنم و هماکنون در حال تدوین یادداشتهایی درباره اماکن کمترشناختهشده ایران هستم.
به کجای ایران سفر کردهاید؟
وقتی یکنفر میگوید که «ایران را خیلی خوب بلد هستم» بدترین چیزی بوده که میتوانسته بگوید. من سفرم را با خراسانگردی شروع کردم، ولی از آنسال تابهحال و بعد از گذشت اینهمه سال هنوز جرئت ندارم که بگویم خراسان را بلد هستم، چون این سرزمین بهقدری وسیع و پیچیده است که قابلتصور نیست. خیلی از ما زمانیکه اصفهان، شیراز، کرمان، یزد و بندرعباس را میبینیم مدعی میشویم که تمامی ایران را گشتهایم و آن را میشناسیم. من معتقدم ما اول باید محیط اطراف خود و ایران را بشناسیم و بعد به سفرهای خارجی برویم. متأسفانه ما امروزه براساس مد روز سفر میکنیم. عربها ضربالمثل قشنگی دارند. میگویند: «من عرفنی عشقنی». یعنی «میشناسی و وقتی شناختی عاشقش میشوی». متأسفانه این سرزمین را هنوز نشناختهایم که عاشقش نیستیم و، چون عاشقش نیستیم، ککمان نمیگزد که هرروز اتفاقی برای طبیعت آن بیفتد.
به نظر شما، چه راهکارهایی وجود دارد که طبیعت را بهعنوان بخشی از نیاز زندگی انسان معرفی کنیم؟
من معتقدم که ما برای حفظ این طبیعت، نیاز به آموزش داریم. وقتی که یک نفر روی دیوار یک غار تاریخی با اسپری رنگ نام خود و رفقایش را مینویسد نمیداند دارد چه لطمهای به تاریخ و فرهنگ و هنر و طبیعت این سرزمین میزند. همه این اتفاقات دلیل بر نبود آموزش است و این آموزش البته به گردن متولیان رسانههایی است که از مهمترین آنها میتوان به تلویزیون اشاره کرد، اما متأسفانه در این زمینه، کمتر برنامههایی ساخته شده است.
آیا شما این باور را دارید که ایران جزو ۵ کشور اکوتوریستی دنیاست؟
نه! این تفکر یک جور مد و تبلیغات است. به جای اینکه بگوییم ما جز ۵ کشور و ۷ کشور و ... برتر در فلان زمینه هستیم، بهتر است بگوییم ما هم در کشورمان جاهایی برای گشتوگذار داریم و چیزهایی برای دیدن و تماشا کردن و فکر کردن به اینکه اینجا هم تمدنی داشته است با هزاران سال سابقه و تاریخ.
محمود دولتآبادی کتابی دارد به اسم «ما هم مردمی هستیم»، عنوانی که خیلی آن را دوست دارم و خلاصه اینکه ما هم مردمی هستیم با ویژگی و خصایص و روحیات مربوط به خودمان. هر چیز را باید به اندازه خودش ببینیم، نه زیادتر و نه کمتر. ایران سرزمینی است که میکرواقلیمهای متفاوتی را در فواصل نزدیک و کنار هم دارد. این حسن کشور ماست که زیباییهای متفاوتی را در نزدیکی هم در خود جای داده است.
در این سفرها برخورد فرهنگهای مختلف ایران را چگونه دیدهاید؟
جمالزاده کتابی دارد با عنوان «خلقیات ما ایرانیان» که در آن به روحیات و فرهنگ مردم ایران پرداخته است و من با توجه به تجربه شخصیام، از هیچکدام از فرهنگها بدی ندیدهام. مهم این است که با چه نگرشی به نزدشان بروی. کردها مثلی دارند که میگویند «نانشان روی زانویشان است». یعنی به کمترین فرصتی نیاز دارند تا دوستیشان را ابراز کنند. آدمها بسته به نوع برخوردی که مسافران دارند با آنان برخورد میکنند و من از مردمان سرزمینم بدی ندیدهام. هرچه بوده مهر بوده و لطف.
*این گفتگو درسال ۱۳۸۴ با نشریه قشم انجام شده است.